داستان فیلم دربارهٔ ماههای آغازین جنگ تحمیلی است. دورانی که خانوادههای شهرهای مختلف خوزستان به ناچار خانه، کاشانه و همهٔ دلبستگی خود را رها کردند و به شهرهای دیگر پناه بردند تا جان خود را نجات دهند. اما در این میان مادری قصد ندارد خانه و کاشانهٔ خود را رها کند در این میان پسر بزرگتر و نوجوان خانواده، از دست این تصمیم مادر عصبانی است. مدام به جان مادر غر میزند که مانند تمام اهالی محل از آن جا بروند تا از بین نرفتهاند. به هر بهانهای با مادر بحث میکند و حرف از رفتن میزند. مادر اما بیش از آنچه یدو تصورش را دارد عاشق خانهای است که در آن مادر شدهاست.