خانواده صبوری خانواده ای بزرگ و قدیمی است که سال هاست در کار صادرات و واردات گل و گیاه است. آنها در خانه ای قدیمی همچنان در آرامش با هم زندگی میکنند، ورود جوانی به این خانواده زندگی همه خانواده را دستخوش تغییراتی میکند که…
من دیگه نمیخوام سختی بکشی؛ میخوام کنارت باشم ...
من اینجور زنارو دوست دارم؛ یکی مثل تو باید کنار آدم باشه! فکر کنم، راهی که شروع کردی به جای بدی برسه!
حالا اگر از شرایط ناراضی هستی، هرکاری دلت میخواد بکن!!!
فکر کن بری مأموریت، برگردی ببینی نه زنی هست، نه بچهای...
یا از اولش نباید میومدی، یا حالا که اومدی تا تهش باید بیایی!!
یه چک بزن تو گوشم ببینم خوابم یا بیدار! خیالتون راحت باشه ، چیزی بین ما نیست ...
شما در دوراهی بخشش/ انتقام، از اشتباهات گذشته دیگران درمیگذرید یا تقاص میگیرید؟ کدام راه، درستتر است؟
در قسمت چهارم سریال هم گناه (همگناه) فریبرز بعد از 28 سال پسرش را پیدا کرده، آیا تصادف شدید پیمان دوباره آنها را از هم جدا می کند؟ سیما در شب خواستگاریش پرده از رازی بر میدارد که برای فرید شوکه کننده است این راز چیست؟
در قسمت سوم سریال هم گناه (همگناه) فریبرز تلاش می کند تا با پیمان حرف بزند، او نمیداند که لیلا زنده است. لیلا و پیمان در سر چه دارند که زنده بودن لیلا را پنهان می کنند. تلاشهای فریبرز برای دیدن پیمان نتیجه می دهد اما ...
ملاقات پرویز و فریبرز قسمت دوم سریال هم گناه (همگناه) منجر به شنیدن خبر فوت لیلا به فریبرز می شود که از همان اول معلوم است دروغ است. اصلا از پرویز انتظار نمی رود که یک حرف راست از دهنش بیرون بیاید مخصوصا اگر همچین موضوعی که برای فریبرز از همه چیز مهم تر است و پرویز میتواند فریبرز را به هر ترانه و سازی که می خواهد برقصاند تا این اطلاعات را به او بدهد. تنها نکته عجیب این برخورد باورکردن فریبرز است که یک پلیس کارکشته چگونه خام حرفهای پرویز می شود.
در قسمت یک سریال هم گناه (همگناه) فریبرز بطور اتفاقی در یک عملیات پلیس برادر زن قدیمی اش را می بیند که در کار جعل مدارک است.او به آدمی تبدیل شده که دیگر قابل اطمینان نیست و نمی توان به او اعتماد کرد. شنیدن حرف های پرویز شوک بزرگی به فریبرز وارد می کند تا جایی که ..
آرمان بالاخره برای عشق به زیبا، پیش داییش میره... لیلا زندست؛ حال روحیش اصلا خوب نیست!
آرمان بشه پرستار یه زن؟ آرمان هیچوقت اینکارو نمیکنه!!
از این به بعدش به خودت ربط داره... واسه عشقت تلاش کن ...
تو چی کاره حسنی؟؟ کجای زندگی ما هستی؟؟ یهو به خودت اومدی دیدی گرفتار شدی... دلم میخواد یکی مثل تو کنارم باشه.
من عاشق شدم؛ پای عشقم وایسادم، همه جوره، همه مدله؛ تا تهشم وایمیسم ..
یه کلمه بهش حرف بزنی، بیچارت میکنم .. میخوام شاهد طلاقم باشی!
من فریده صبوریم؛ اجازه نمیدم برنامههای تو، برنامه های منو خراب کنه .. کاری میکنم باهات که تا آخر عمرت پشیمون بشی!
میخواستی همینطور مخفیانه به این رابطه ادامه بدی؟ میشه همیشه نگرانم باشی؟
من تو رو نداشتم چیکار میکردم⁉️ کمتر کتک کاری میکردی ..
دلم میخواد تو رو با خودم ببرم تو اون اتاق، برای همیشه زندانیت کنم! هرچی بیشتر بگذره، سختتر میشه؛ باید زودتر از هم جدا بشیم ..