بچههایی که چالشهای معمولی برای بچهها دارند، استیل واتر، یک پاندای دانا، همسایه همسایهشان است. استیل واتر از طریق مثال خود به آنها درک عمیق تری از احساسات و همچنین ابزارهایی می دهد که به آنها کمک می کند تا با چالش های خود روبرو شوند.
بچه ها فکر می کنند تولد استیل واتر است و برای یک مهمانی غافلگیرکننده برنامه ریزی می کنند. آدی از اینکه نقش اصلی را در نمایش مدرسه به دست نیاورده ناامید است.
کارل به طور تصادفی شاخه ای را در درخت گیلاس استیل واتر می شکند. بچه ها سعی می کنند از قلعه شنی خود در برابر شسته شدن محافظت کنند.
کارل با ترس از عبور از یک نهر در جنگل روبرو می شود. مایکل می بیند که آدی غمگین به نظر می رسد و می خواهد او را تشویق کند.
آدی مشتاقانه منتظر یک جلسه نقاشی صلح آمیز با استیل واتر است. کارل بالاخره به تنهایی کفش هایش را می بندد اما نگران است که دیگر نتواند این کار را انجام دهد.
کارل می ترسد برای اولین بار به یک آرایشگر سر بزند. مایکل مصمم می شود تا هواپیمای کاغذی عالی بسازد.
آدی پس از باخت در یک مسابقه کراس کانتری احساس غمگینی می کند. کارل حاضر نیست پیراهن مورد علاقهاش را کنار بگذارد، حتی اگر از پیراهن خود بزرگتر شده باشد.
مایکل استخدام می شود تا سگ همسایه را برای آخر هفته نوازش کند. وقتی بچه ها سعی می کنند ماه گرفتگی را تماشا کنند، همه چیز طبق برنامه پیش نمی رود.
کارل و مایکل پس از خیس کردن تصادفی ادی با بادکنک های آب احساس بدی دارند. هنگامی که مایکل و ادی یک کارت گرافیک می سازند، کارل احساس می کند کنار گذاشته شده است.
آدی از کارل به خاطر اشتراک نکردن یک بازی ناامید می شود. کارل یک ربات اسباب بازی دریافت می کند که آن چیزی نیست که او انتظار داشت.
کارل یک سفینه فضایی می سازد اما هیچ کس فکر نمی کند که پرواز کند. باران تابستانی ناخواسته به مایکل دیدگاه جدیدی در مورد سرگرمی می دهد.