آتیش چیز بدی نیست، اونچه اضافه ست رو می سوزونه، چیزی موندنی باشه می مونه!
وقتی به سرنوشت نهایی نگاه میکنی، فایدهای در این همه جنجال نمیبینی.
من انقدر یاد گرفتم که تقدیرمو بپذیرم ولی خر این پذیرفتن نشم.
همه زورتو بزن که منو بکشی بالای دار یکی از تو گنده تر منو میاره پایین.
چند ساعت دیگه میرم برای قصاص و دیگه همه چی تموم میشه.
مگه من چی کار کردم؟ چه حرفی زدم که حالا ازم میخوای کاری کنم که فردا روم نشه تو صورت دخترم نگاه کنم و همه بگن مهتاب به خاطر هوا و هوس ازم طلاق گرفته.
پونزده سال پیش نخ دل من دست تو بود، حالام نخ دل تو افتاده دست من. میدونم خوردی به صخره.....
مگه نمی دونه اگه با آبروی من بازی کنه پای زن خودشم میاد وسط؟ اصلا این دختره ارزش این حرفا رو داره؟
کاش میتونستم راستشو به همه بگم....
تو میدونی این دختره چند سالشه؟ اون الان پشت هزارتا دیواره و قراره بکشنش بالای دار.
امیر عشیری رو من کشتم!
مرگ مانیا به هر چیزی ربط داشته به این پرونده ربطی نداره، موضوع این پرونده خیلی مشخصه، آیا فرشته خادم امیر عشیری را کشته است یا نه؟
حامد مانیا را به دادگاه می برد. احساس مهتاب درباره رابطه فرشته و حامد پیچیده تر شده و حامد با اتفاقی که در دادگاه می افتد واقعا به همه چیز شک میکند
مانیا به راحتی پیدا میشه ولی هیچی برای حامد تو این ماجرا راحت نیست؛ دستهای دیگری پشت کارند...
حامد به تردید افتاده که یک جای دفاعیات وکیل قبلی فرشته میلنگد، مشفق میداند مدرکی برایش نیست، رسولی، وکیل قبلی، اما بی گدار به آب میزند و می شود آنچه نباید.
معلوم است که خیلی ها نمی خواهند حامد بی گناهی فرشته را ثابت کند. با اولین شاهدی که پیدا میشود یک جنازه روی دست حامد می ماند و هیچ چیز تصادفی نیست.
بالاخره چاره ای نماند. مهتاب یادش می آید بعد از قتل امیر عشیری چه شد که افتاد وسط این ماجرا. از طرفی پیداست که حتما حامد و نوید روبروی هم قرار خواهند گرفت و کینه های قدیمی دارند.
چه شد که مهتاب وکالت عشیریها را برعهده گرفت؟ وقتی عماد و امیر عشیری سر کینه قدیمی را باز میکنند، چند ماه بعد حامد و مهتاب وسط آتشی میافتند که خودشان روشن نکردهاند. هیچ چیز تصادفی نیست.
حامد تهرانی در شب تولد دخترش، واقعیتی را در مورد مظنون اصلی پرونده مرگ مادرش میفهمد که زندگی اش را دچار چالشی اساسی میکند.