
هر جمعه تاسیان می شود بی تو...
نبودن شیرین و امیر علاوه بر آشفتگی میان خانواده ها، تکلیف دیگران را روشن می کند. سپیده و شهرام در ....
امیر و شیرین به بهشت موعود می روند درحالیکه خانواده آنها در تهران بی خبر و بی تاب هستند…
شیرین از رابطه پنهانی پدرش و حوری آگاه می شود و این ماجرا باعث به هم ریختگی وضعیت خانوادگی آنها می گردد…
شیرین میان احساس و منطق سردرگم است و امیر بدنبال راهی برای اثبات خود…
با تصادف جمشید خانواده های امیر و شیرین وارد چالش جدیدی می شوند…
شیرین به امیر درباره سفر پیش رویش می گوید و امیر که نمی تواند این مساله را تحمل کند تصمیم ....
چهارشنبه سوری برای خانواده نجات پریدن از آتش و برای جمشید نجات گر گرفتن به آتش خسرو می شود…
امیر و شهرام در نبود نجات سعی می کنند تا با حمایت از شیرین در اداره ی کارخانه، عشق خودشان را اثبات کنند…
تقدیر، امیر و امید را روبروی هم قرار می دهد، درست در زمانی که امیر می خواهد کنار شیرین باشد تا نبود پدرش را جبران کند.
با مرگ نابهنگام منوچهر و شوک وارده به خانواده نجات؛ امیر تلاش می کند تا حداقل شرایطی برای خاکسپاری منوچهر مهیا کند…
با اتفاقی پیش بینی نشده، خانواده نجات در وضعیتی قرار می گیرند که آمادگی آن را ندارند ...
هر جمعه تاسیان می شود بی تو...
جمشید نجات که خواستگاری دخترش به هم ریخته خروج از خانه را برای او ممنوع می کند و امیر برای دیدار او دنبال راه است…
شیرین و امیر بعد از بازجویی همدیگر را پیدا نمی کنند. شهرام به خواستگاری شیرین می رود …
امیر بالاخره با شیرین در تنهایی صحبت می کند اما نگرانی از دستگیری او رازهای مگویی را برملا می کند…
امیر که بخاطر شیرین وارد ساواک شده، وقتی برای نزدیک شدن به او پیش قدم می شود می فهمد که چهارشنبه روز خواستگاری اوست.
امیر که شیرین دختر رویاهایش است، مصمم می شود برای به دست آوردن او دست به کار عجیبی بزند.
با ورود شیرین به چاپخانه، امیر متوجه می شود نقاشی هایی که عاشقشان بوده، تصاویری از خودِ نقاش است. رویای او جان می گیرد…