درام روان شناختی اجتماعی «آبان»، روایت یک نخبه هوش مصنوعی با نام «آبان» است که الگوریتمی را برای سرمایه گذاری و کسب سود در بازارهای مالی طراحی کرده است. آبان اما با سرمایه گذار پیشینش به مشکل برخورده و حالا بایستی بدهی چند میلیاردی اش را به سرعت تسویه کند، در غیر این صورت به زندان خواهد افتاد.
در حالی که ثابت به زندان افتاده، آبان برای نجات جان دخترش، به اجبار با درخواست کامرانی موافقت میکند و بابک مدیرعامل جدید هولدینگ میشود تا کنترل اوضاع را در دست بگیرد.
امیر در بند است و آبان بیپناه، باید برای نجات آلما تصمیمی سرنوشتساز بگیرد. سروش که از هدیه مانده و از ثابت رانده شده، میان خود و گذشتهاش معلق میماند. حالا سرنوشت همه میتواند با یک تصمیم دگرگون شود.
آلما کجاست؟ آبان درمانده و تنها، برای نجات دخترش به هر ریسمانی چنگ میزند. حالا تنها امیدش شاید در دستان ثابتی باشد که باید نشان دهد محبتش به آبان فقط در حرف نیست.
آبان به جای ثابت در هولدینگ مینشیند، اما روند کار با چالشهایی روبهرو میشود و بابک پروژهها را تهدید میکند. در همین حال، کامرانی که از ثابت کینه به دل دارد، با سروش همدست میشود و با فرا رسیدن شب، حادثهای غیرمنتظره نظم همه چیز را بر هم میزند.
آبان و ثابت در تلاشند تا به درک عمیقتری از یکدیگر برسند. همزمان ثابت نیز هدیه و سروش را به هم میسپارد و رابطهی آنها به نقطهای تازه میرسد، همانطور که سرنوشت ثابت و آبان در مسیر جدیدی قرار میگیرد.
آبان تصمیم میگیرد به زندگی گذشتهاش بازگردد، اما شرایط و بیماری ثابت او را مجبور میکند که در کنارش بماند. این حضور ناخواسته، فرصتی میشود تا آبان لایههای پنهان شخصیت مرموز ثابت را بشناسد.
آبان بر سر دو راهی سختی گیر افتاده است؛ امیر را ببخشد یا ثابت را بپذیرد. شک و تردید، هر گوشه از وجودش را فرا گرفتهاند تا او بالاخره با انتخاب مسیر خود، سرنوشت آیندهاش را رقم بزند.
آبان، شکسته و ویران، به همان جایی بازمیگردد که از آن گریخته بود. او در تلاش برای غرق شدن در کار خود، حقایقی را میفهمد که شکل تازهای به ماجرا میدهد.
آبان و ثابت به مهمانیای میروند که در نگاه اول صرفاً کاری به نظر میرسد، اما در لایهٔ زیرین آن تنش و درگیری وجود دارد. در میان جمع، آبان با امیری روبرو میشود که به تحریک بابک وارد صحنه شده. وقتی تنش زن و شوهر سابق به اوج میرسد، آبان تصمیم سختی میگیرد و آن را به ثابت اعلام میکند.
ثابت برای بابک توضیح می دهد که پیشنهاد نامتعارفش برای آبان با چه هدفی بوده، اما حضور هدیه مانع از اجرای نقشه هایش می شود. حالا ثابت باید تصمیم پیچیده ای بگیرد تا خطر هدیه را خنثی کند و به هدفش برسد.
آبان پس از تهدیدهای ثابت به قاتل کردن همسرش، به ناچار از امیر جدا میشود و در خانهی ثابت زندگی میکند. او در تلاش است که در هولدینگ هرچه سریعتر قراردادش را با ثابت به اجرا برساند و رباتش را لانچ کند تا بتواند به زندگی سابقش بازگردد. به همین منظور از امیر میخواهد تا در هولدینگ مشغول به کار شود و کنارش باشد. در سوی دیگرِ داستان، ثابت که مخالف ازدواج سروش و هدیه است، تمام تلاشش را برای حذف هدیه میکند ولی در انتها با مانعی بزرگ مواجه میشود.
امیر بیآنکه بداند، در مسیری قدم میگذارد که ثابت برایش چیده است. آبان در برابر انتخابی قرار میگیرد که از آن گریزی ندارد. در سوی دیگر قصه هدیه و سروش را نزد ثابت میآورند و رازهای پنهان فاش میشوند.
آبان برای محافظت از خانواده و فرار از بازی خطرناک فریبرز ثابت، راهی زندان میشود. اما بیرون از حصار زندان، ثابت به بازی خود ادامه میدهد و همسر آبان که دیگر چیزی برای از دست دادن ندارد، دست به اقدامی میزند که میتواند همهچیز را در آتش بسوزاند.
آبان زیر فشار چک برگشتی و تعهدات مالی از پا میافتد و با آگاه کردن شوهر و دخترش، آمادهی رفتن به زندان میشود. اما در غیاب او، ثابت بازی را به نفع خود تغییر میدهد و شوهر آبان را وارد مسیری غمانگیز میکند.
آبان پیشنهاد فریبرز ثابت را در دل نگه میدارد. شوهر آبان برای حل مشکل قدم برمیدارد، اما اوضاع پیچیدهتر میشود. پس آبان دوباره به سراغ ثابت میرود، اما اینبار با برگ تازهای از سوی او مواجه میشود.
زندگی عاشقانهی آبان و خانوادهاش، با به اجرا گذاشته شدن چک ضمانتش توسط سرمایهگذار رباتی که طراحی میکرد، دچار بحران میشود. او برای حل مشکل به هولدینگ فریبرز ثابت میرود و با شرطی عجیب روبهرو میشود.