سریال میخواهم زنده بمانم، قصه ای عاشقانه را در دل اتفاقات پر شمار دهه ۶۰ روایت میکند…
قسمت پایانی فصل اول: زهره افشار همه چیز را فراهم کرده تا شایگان را کاملا با خود همراه کند و نادر سرمد نیز با همراهیِ زهره در مسیرِ گرفتنِ انتقامی ست که مدت ها انتظارش را می کشیده است. هما در گوشه ای زندانی شده و پایانِ این بازی پیش چشمانش تیره تر از هر زمانِ دیگری ست. شبی طولانی و سخت می گذرد تا آفتابِ سپیده ی صبح دوباره بر آید..
رو در روییِ هما حقی و زهره افشار، امیر شایگان را که از مرگِ پرویز هم آشفته شده در موقعیتی قرار می دهد که دوباره باید دست به انتخابِ سختی بزند. شیوا برای خلاصی از مفتاح راه پر خطری را انتخاب می کند و هما نیز پا در مسیری می گذارد که آغازِ یک ماجرایِ تازه است..
تماس های نادر، هما را مصمم می کند تا با آن چه از آن می ترسیده رو به رو شود. شیوا در مسیر تازه ای که در غیابِ کاوه با مفتاح آغاز کرده با گرفتاریِ تازه ای مواجه می شود. تلاش هایِ امیر شایگان برای یافتنِ نادر سرمد به نتیجه می رسد اما...
زهره افشار، امیر شایگان را در دوراهیِ یک انتخابِ سخت قرار می دهد و نادر سرمد از هر زمان دیگری به شایگان نزدیک تر شده است. هما حقی نیز خبری برای شایگان دارد که انتخاب را برای او سخت تر می کند. نقشه ای که شیوا طراحی کرده به اجرایش نزدیک تر می شود.
شایگان که پس از کشته شدن دشتی به آرامش رسیده با اتفاق غیرمنتظره ای که رخ می دهد خود را در میانِ آتشِ مهلکی می یابد که می تواند موقعیت کاری و زندگی اش با هما را نابود کند. نادر سرمد هم که هنوز در پیِ انتقام از شایگان است این موقعیت را خطرناک تر می کند. از طرفی بازیِ جدیدی که شیوا به راه انداخته هم شروع می شود..
مرگِ جمشید رابطه هما و امیر را تحت تاثیر قرار داده و آن ها را به هم نزدیک می کند. نادر سرمد هراسان از عقوبتِ قتلِ جمشید در پی راه نجات است. بهمن دشتی با فشارِ بی امانِ نیروهایِ بازرسیِ پلیس، تنها راه نجاتش را در استمداد طلبی از امیر شایگان می بیند...
اتفاقی که برای عماد رخ می دهد کاوه و شیوا را در موقعیت جدید و سختی قرار می دهد تا تصمیم جدیدی بگیرند. نیروهای امنیتی سرنخ های تازه ای از ضارب ترورِ فرخی یافته اند. هما و امیر بیش تر از هر زمان دیگری کنار یکدیگر احساس آرامش دارند اما طوفانی در راه است..
کاوه که در مواجهه با همایون دچار عذاب وجدان شده باز هم تصمیمی می گیرد که خود و خانواده را درگیر موقعیت سخت و پیچیده ای می کند. نیروهای امنیتی، پلیس و نادر سرمد در تلاش برای به دست آوردنِ سرنخی از ضاربِ فرخی هستند که...
کاوه، شیوا و عماد به دنبالِ فرار از مخمصه اند و شایگان هما را در موقعیتِ غافل گیر کننده ای قرار می دهد که می تواند رابطه ی آن ها را تحت تاثیر قرار دهد. دشتی در بزنگاهِ حساسی از زندگی اش باید میان عشق، وظیفه، رفاقت و حفظِ خانواده اش یکی را انتخاب کند..
شایگان که تهدیدِ نادر سرمد را جدی گرفته دشتی را در موقعیت سخت و خطرناکی قرار می دهد تا خودش را نجات دهد. عماد در کشاکش دشواری با مفتاح تصمیم غیرمنتظره ای می گیرد که اگر آن را عملی کند می تواند بالاخره زندگی خودش را بسازد...
نادر سرمد که عزم کرده دست شایگان را رو کند او را تهدید به رسوایی می کند. هما حقی پی می برد شایگان رازی دارد که آن را از او مخفی نگه داشته. عماد بالاخره تصمیمش را می گیرد و روی کاوه اسلحه می کشد.
امیر شایگان به دستور حاج حسام افشار به شمال می رود تا از او خبرِ ریاستش را بشنود. زهره افشار برای شایگان تدارکاتی دیده تا غافلگیرش کند. فرخی و نادر به سراغ هما می روند تا از او بخواهند در دادگاه علیه امیر شایگان شهادت بدهد. عماد حالا باید بین کشتن کاوه یا فراری دادن او تصمیمش را بگیرد
امیر شایگان پس از عقد، هما را به آتلیه ای برای گرفتنِ عکسِ عروسی می برد اما هما هنوز آماده ی این زندگیِ تازه با او نیست. از طرفِ دیگر کاوه و شیوا و عماد، نقشه ی سرقت از کارخانه را عملی می کنند و در میانه ی سرقت، کاوه متوجه رازی که شیوا پنهان کرده است می شود
فرخی که به آزادی ناگهانی نادر سرمد مشکوک شده بود، او را تعقیب می کند و اطلاعات تازه ای از آنچه که در این مدت نمی دانسته به دست می آورد. از طرف دیگر کاوه و عماد و شیوا نقشه ای را که با انجام آن می توانند مفتاح را راضی کنند دست از سر کاوه بردارد، عملی می کنند
هما و شایگان تصمیم می گیرند به دیدارِ همایون حقی بروند تا او را از تصمیمی که برای نجات دادنش از اعدام گرفته اند مطلع کنند. شیوا مداوای کاوه را می پذیرد و جان او را نجات می دهد بی خبر از این که مفتاح ماموریت جدیدی به عماد سپرده است.
کاوه تصمیم می گیرد برای فراهم کردن بدهی مفتاح دست به کاری بزند که ممکن است به بهای جانِ او تمام شود. از طرف دیگر هما شرایطِ شایگان را قبول می کند بی خبر از این که مانع بزرگی بر سر راه وجود دارد.
نادر برای جلوگیری از اعدامِ همایون نقشه ی جدید و بسیار خطرناکی را طرح ریزی، اجرا و همه را غافل گیر می کند. از طرف دیگر مفتاح که متوجه شده کاوه می خواسته خودش را معرفی کند، به خانه ی اصلان می آید...
کاوه که از حکمِ اعدامِ قریب الوقوعِ همایون به هم ریخته تصمیم خطرناکی می گیرد تا اجرایش کند. از طرفی شایگان وقتی می بیند هما در تکاپو برای فراهم کردن مبلغ مورد نیازش به هر دری می زند، از هما می خواهد تا قراری با یکی از نزدیکانِ او بگذارد تا شاید با شرایط دیگری بتوانند همایون حقی را نجات دهند
هما به سراغ امیر شایگان رفته تا برای آزادی پدرش به او کمک کند. هما مجبور است در مدت زمان کمی خواسته ی شایگان در قبال آزادی پدرش اجابت کند. در این مسیر، نادر علی رغم مخالفتش سعی میکند به او کمک کند.
هما حقی ( سحر دولتشاهی ) و نامزدش ( پدرام شریفی ) به همراهِ خانواده حقی آماده می شوند تا برای شب تولدِ همایون حقی، پدرِ خانواده ( بابک کریمی ) او را غافل گیر کنند. اما با رسیدن پدر، همه ی خانواده غافل گیر می شوند...