غلام در جنوب زندگی می کند و غواص شده است. او عاشق ستاره است که بدهی بزرگی دارد و ظلی حکم جلبش را گرفته است. ستاره از غلام درخواست کمک می کند و غلام فورا قبول می کند که به او کمک کند. غلام به همراه مرتضی به دردسرهای فراوانی می افتد و با رد شدن از یک مانع، مانع دیگری سر راهشان سبز می شود. هم زمان، شیرین به دنبال انتقام از همسر سابقش، ستوده است. سیاوش که عاشق شیرین است باید ستوده را پیدا کند و از کارش سر در بیاورد. غلام برای حل یکی از مشکلاتش به کمک سیاوش نیاز پیدا می کند و همین باعث می شود پای سیاوش به داستان غلام و مرتضی باز شود و این گونه دو داستان به هم گره می خورند.
تصاویری از پشت صحنه مجموعه ساخت ایران 3
شیرین و ستاره با نیکنام قرار می گذارند که لوح ها را به او بفروشند. از آن طرف نیکنام به ستوده اطلاع می دهد که لوح ها را غلام و دوستانش به دست آورده اند. نیکنام محلی را برای معامله تعیین می کند اما غلام به شیرین و ستاره اطلاع می دهد لوح ها ناپدید شده اند
غلام و مرتضی و ابی و سیاوش راهی پیدا می کنند که لوح ها را از دست ستوده و ظلی در بیاورند. از آن طرف شیرین و ستاره هم به دنبال آن می روند که لوح ها را به نیکنام بفروشند.
ستوده و ظلی تابلوی نقاشی را به دست آورده اند و به گالری چرم چی می روند تا آن را با لوح های زرین عوض کنند. از آن طرف غلام و مرتضی و سیاوش فهمیده اند ستوده و ظلی تابلو را از دستشان درآورده اند و می روند به دنبال آن ها.
لوح های زرین به دست چرم چی افتاده است. ابی نقشه ای می کشد که یکی از تابلوهای با ارزش چرم چی را با یک تابلوی بدلی عوض کنند و بعد با داشتن تابلوی اصل، لوح ها را از چرم چی پس بگیرند. اما نمی دانند که ستوده ظلی چه نقشه ای برای آن ها کشیده اند.
ستاره به همراه غلام و مرتضی و سیاوش یک گروه فیلمسازی تشکیل می دهند و برای ساخت فیلم مستند به گالری می روند. آن ها می خواهند به بهانه ساخت فیلم مستند، با دستگاه فلزیاب، گوشه و کنار گالری را بگردند و ببینند لوح های زرین آنجا پنهان شده یا نه ...
ستاره عکسی را در اتاق زمرد پیدا می کند که نشان می دهد او در دهه 60 کجا کار می کرده است. محل کار زمرد، الان به یک گالری تبدیل شده است. حالا غلام و مرتضی و سیاوش، با کمک شیرین و ستاره باید راهی را برای ورود به گالری پیدا کنند، چرا که حدس می زنند لوح های زرین آنجا پنهان شده باشند..
ستاره با توجه به اطلاعاتی که گرفته، به غلام می گوید نادر در دهه 60 در زندان بوده است، غلام می گوید اگر بتوانند یکی از هم بندهای نادر را پیدا کنند، شاید بتوانند از او اطلاعات تازه ای بگیرند. می افتند دنبال کسانی که در دهه 60، در زندان هم بند نادر بوده اند. مهسا و ستوده هم آن ها را زیر نظر دارند
غلام و مرتضی پس از به دست آوردن اطلاعات دفترچه ستوده به ایران باز می گردند تا با شیرین معامله کنند و در ازای دادن اطلاعاتی که در دست دارند به او، پول مردم را پس بگیرند. آن ها وقتی به خانه می رسند، می فهمند یک نفر مرده است.
سیاوش برای به دست آوردن اطلاعات دفترچه ی ستوده نقشه ای کشیده است که می خواهد آن را با کمک غلام و مرتضی به سرانجام برساند. ستاره پس از شنیدن نقشه ی سیاوش، به غلام می گوید حالا وقت آن است که به سیاوش رو دست بزنند...
غلام و مرتضی می پذیرند به سیاوش کمک کنند. از آن طرف ستوده توانسته رد همسر یکی از سارقان دهه 60 را در استانبول بزند. او به همراه مهسا به دیدار زن می رود تا اطلاعات بیشتری را از سرقت لوح های هخامنشی به دست بیاورد.
قاتل هاکان یک پلیس فاسد است. او می خواهد غلام و مرتضی را هم به قتل برساند که دیگر کسی نتواند او را شناسایی کند. از آن طرف سیاوش به دنبال راهی است تا بتواند اطلاعاتی را که در دفترچه ی ستوده نوشته شده، به دست بیاورد.
فردی ناشناس، هاکان را به قتل رسانده است. غلام و مرتضی در صحنه قتل دیده شده اند. آن ها که توسط پلیس تعقیب می شوند، جایی برای رفتن ندارند و در استانبول آواره شده اند.
غلام و مرتضی لباس هایی را که مواد مخدر در آن ها پنهان شده بود، به هاکان تحویل داده اند، اما افراد هاکان مواد مخدری در آن ها پیدا نمی کنند. هاکان دستور می دهد غلام و مرتضی را بیاورند و بپرسند که با مواد مخدر چه کرده اند. این در حالی است که غلام و مرتضی نمی دانسته اند دارند مواد حمل می کنند و لباس ها را انداخته بودند توی آب و مواد مخدری دیگر وجود ندارد که آن ها از آن با خبر باشند
سیاوش به ترکیه رفته تا سر از کار ستوده در بیاورد. غلام و مرتضی هم به دنبال سیاوش می روند تا پول مردم را از او پس بگیرند و خودشان را از مخمصه نجات بدهند. غلام و مرتضی بدون اینکه بدانند، قرار است مواد مخدری را که در لباس ها پنهان شده، از مرز رد کنند و به استانبول برسانند. اما این کار برای آن ها دردسرهای زیادی را به دنبال دارد
غلام و مرتضی می خواهند سیاوش را پیدا کنند که پول های شرط بندی را از او پس بگیرند. آن ها با کمک ابی می فهمند سیاوش به استانبول رفته است و حالا باید راهی برای رفتن به ترکیه پیدا کنند...
غلام و مرتضی بدون اینکه بدانند ماموریتشان با شکست رو به رو شده، می خواهند سهمشان را از سیاوش بگیرند، اما او را پیدا نمی کنند. مسابقه اسب دوانی لغو شده و آن هایی که روی مسابقه شرط بندی کرده بوده اند، پولشان را می خواهند. پول های شرط بندی وارد حساب های بانکی غلام و مرتضی شده بوده است..
ستاره به خانه ی نوذر بازمی گردد. غلام و مرتضی به سیاوش قول داده اند برای او کاری انجام بدهند و حالا سیاوش ماموریتی عجیب به آن ها می دهد. از آن طرف ستوده به دنبال لوح های هخامنشی است، آدرس مال خری را پیدا می کند که در دهه 60 قرار بوده آن لوح ها را از سارقین بخرد..
غلام و مرتضی راه نفوذ را به مزرعه ی پرورش ماهی ظلی پیدا می کنند. ستاره هم به آن ها کمک می کند. آن ها در مزرعه به دنبال مدرکی می گردند که بتوانند با استفاده از آن، چک و سفته های ستاره را از ظلی پس بگیرند...
سیاوش به دنبال آن است که سر از کار ستوده، همسر سابق شیرین، در بیاورد و برای همین تماس های غلام را پاسخ نمی دهد. اما غلام و مرتضی با کمک ابی، او را پیدا می کنند.
غلامرضا و مرتضی با ظلی درگیر می شوند و حالا باید راه جدیدی را برای حل مشکل ستاره بیابند. آن ها به کمک سیاوش نیاز دارند و باید سیاوش را پیدا کنند.
غلام در جنوب ایران غواص است. ستاره از غلام درخواست می کند جنس هایش را از آب بیرون بکشد. غلام که میبیند ستاره با مشکلات فراوانی رو به رو شده، تصمیم می گیرد به او کمک کند.