جزیره تنها یک مکان نیست؛ جزیره روایت گر داستان جدال میان آدم هاییست که برای یافتن سرنوشتشان و دستیابی به سهمی بیشتر از زندگی، به آن سفر می کنند. جزیره داستان زندگی انسان هایی را به تصویر می کشد که برای رسیدن به آرزوهایشان و آن جزیره دست به هر کاری می زنند.
صحرا بعد از معامله با سعید، به اطلاعات مهمی درباره جزیره دسترسی پیدا می کند که می تواند با کمک رضا به ثروت هنگفتی برسد. از سوی دیگر مهشید ارشد را متقاعد می سازد که برای رفع کدورت و انتقام جویی صحرا در ملاقاتی حضوری حقایق را به صحرا بگوید و وجدان خود را آرام سازد. ارشد به محل ملاقات با صحرا به رستوران دنجی می آید و صحرا که ردپای تازه ایی از م.ن ، قاتل پدرش، در انبار محل مخفی کردن پیانو توسط آل ربیع یافته، به انبار آل ربیع باز می گردد تا بعد از آن به ملاقات ارشد برود. او نمی داند که چه آینده هولناکی در انتظارش می باشد و انبار آل ربیع محل تلاقی مرگ و زندگی است..
صحرا برای قوی شدن و تقابل با ارشد و شاهنگ ها، با مشارکت رضا و واردات چندین تن کله پاچه، تلاش می کند که ثروتمند شود و با زد و بند با ناظم جای وفا را در کلام اشغال کرده و به قدرت سیاسی هم دست یابد. از سوی دیگر ماهک در مخالفت با تصمیم ارشد مبنی بر جدا کردن پروژه جزیره از گروه شاهنگ و پذیرفتن مسئولیت اداره پروژه جزیره، تلاش می کند تا آذین و بقیه را با خود هم رای سازد. رو در رویی ماهک و ارشد شرایط را بحرانی می سازد و مهشید تصمیم می گیرد تا بار دیگر ارشد و صحرا را بهم نزدیک کند، او نمی داند که صحرا دیگر صحرای سابق نیست و هیولایی در درون او بیدار شده که فقط قصد نابودی ارشد را دارد و بنابراین …
ملاقات نابهنگام ارشد و صحرا در کلبه شکار، بار دیگر آتش عشق آنها را شعله ور می سازد و موجب ایجاد سوء تفاهم های تازه ایی می گردد. اردلان با زیرکی، فیلم صحرا در کلینیک را از سعید گرفته و به ارشد نشان می دهد. ارشد غمگین به سراغ صحرا می رود و توسط امیرحسین متوجه می شود که صحرا از روزنامه دوران به خبرگزاری کلام، کوچ کرده است . گلرخ که از نزدیک شدن صحرا به ارشد نگران شده، به سراغ صحرا می رود و در این ملاقات صحرا متوجه می شود که رازهایی در زندگی ارشد وجود دارد، که از آنها بی خبر بوده و باعث می شود که صحرا را در گرفتن انتقام از ارشد مصمم تر سازد، به همین دلیل …
ارشد از خواب مصنوعی بیدار شده و احساس می کند که در ایام بیهوشی، صحرا بالای سرش آمده است و همه نگاه ها را به سمت احمد آقا و انگشترش جلب می کند. ارشد به عمارت شاهنگ بازگشته و توسط مادرش "زیبا" متوجه بازگشت گلرخ و ویولت و آمدنشان به کلینیک می شود. خشمگین به سراغ آذین میرود از سوی دیگر ،صحرا با کمک وف مهری در خبرگزاری کلام مشغول به کار شده و در می یابد که "ناظم" همه کاره کلام است . صحرا در ادامه مطالعه دفتر سرخ، ردی از قاتل پدرش یعنی "م.ن" در شهرکی کوهستانی که شاهنگ ها هم در آنجا زندگی می کنند، پیدا می کند و در جستجوی پیانویی قدیمی در کلبه شکار به ناگهان متوجه می شود که..
صحرا که به قصد پس دادن انگشتر ارشد به کلینیک رفته با یادآوری رفتار تحقیر آمیز ارشد در کیش، دچار خشم آنی شده که قصد آزار ارشد را می کند، اما با رسیدن احمد آقا ترسیده و مخفی می شود و این در حالی است که سعید متوجه او شده و با صحرا چشم در چشم شده و……
صحرا سرخورده و بدحال باید خود را برای رفتن به زندان آماده کند. این درحالی است که ارشد توسط پزشکان به خواب مصنوعی رفته است صحرا تصمیم می گیرد که به تلافی رفتار تحقیر آمیز ارشد، خود را قدرتمند سازد و انتقام بگیرد، به همین دلیل مسیر زندگی اش را عوض می کند و..
ارشد بر سر یک دوراهی سهمگینی قرار گرفته است، باید بین صحرا و جانشینی و دخترش یکی را انتخاب کند. ارشد برای محافظت صحرا از پاپوش های گلرخ، تهدید های پدر و توطئه های شاهنگ ها تصمیم می گیرد پا روی دلش گذاشته وصحرا را از این مخمصه نجات دهد، بنابراین مجبور می شود که……
شاهد خانواده را جمع می کند تا به بهانه افشای اسرار محرمانه و بذل و بخشش پالایشگاه رومانی توسط ارشد و همچنین ارتباطش با صحرا از ارشد خلع ید نماید. و در همین زمان گلرخ به توصیه سها برگ برنده اش را رو می کند و همه چیز را تحت الشعاع قرار می دهد و……
با ورود ناگهانی گلرخ به جزیره همه معادلات به هم میریزد، ارشد که این ورود مرموز را از چشم شاهد و اذین می بیند تلاش می کند تا با کمک بازرس رضی او را در محدودیت قرار دهد و خود به ملاقات گلرخ می رود که با حقایق تازه ای روبرو می شود…
سرمایه گذاری های مشکوک شاهد در پروژه جزیره پای دکتر رضی بازرس گروه شاهنگ را به کیش باز می کند. رضی داماد کریم و شوهر ماهک است. شاهد تلاش می کند تا بین ارشد و صحرا فاصله بیندازد، اما ارشد از صحرا خواستگاری می کند و درست در زمانی که همه چیز به خوبی پیش میرود به ناگهان …
با تلاش صحرا، ارشد نجات پیدا می کند و کریم برای قدردانی از صحرا، شاهد را با ده هزار دلار پاداش به سراغش می فرستد و این اقدام، باعث ناراحتی صحرا می شود. نجات ارشد به خاطر پول و پاداش نبوده، جرقه عشق زده شده است. خانواده شاهنگ در برابر این عشق جبهه می گیرند، آنها بیگانه ها را در خانواده بر نمی تابند بنابراین توطئه ها علیه صحرا شروع میشود و…
گم شدن شبانه ارشد و صحرا در دل اقیانوس خوفناک، شاهنگ ها را به تلاطم انداخته است و نگرانی گم شدن ارشد بیمار، کریم شاهنگ را به جزیره می کشاند. موجی سهمگین، صحرا را از قایق به امواج طوفان زده پرتاب می کند و ارشد ضعیف شده از نرسیدن دارو، باید برای نجات صحرا تلاش کند.
صحرا به تلافی رفتار تحقیر آمیز ارشد با او در ورزشگاه، تلاش می کند تا سر از کار خانواده شاهنگ در کیش در بیاورد. ارشد برای رفع کنجکاوی او برای دانستن علت تغییر جلسه با سازندگان ساختمان های نیمه کاره توسط شاهد، صحرا را با خود و توسط قایق شخصی به محل جلسه در وسط دریا می برد که …
جزیره مکان نیست، بهانه کشمکش بین آدم هایی ست که سرنوشت خود را در آن جستجو می کنند و دست مایه ست برای تلاش کسانی که تصمیم دارند از زندگی سهم بیشتری داشته باشند؛ آنها برای رسیدن به جزیره دست به هرکاری می زنند.