یاغی روایتگر درامی پر فراز و نشیب از سفر یک قهرمان است که شخصیت های متنوعی از طبقات مختلف اجتماعی در مسیر با او همراه می شوند یا برایش مانع می تراشند. یاغی باید از مرز درد و خستگی عبور کند.
"جاودانه شدن را به دردِ جویده شدن تاب آر"
یا حذفش می کنی یا حذفت می کنم....
اگه درد رفتن تو حیرونم نمی کرد، من الان کجا بودم؟ انگار یه وقتایی باید تیپا بخوری که توپت پُر شه...
"تو واقعا یه دیوونه یاغی هستی، چه جوری تونستی همه چیز رو عوض کنی؛ الان با لباس ملی برسی اینجا؟! "
یه چیزی مهمترین اصل کار ماست، به نزدیکترین آدمِ زندگیت هم اعتماد نکن
یه وقتایی باید دست خالی بری تو دل دشمن که بفهمه باهاش سر جنگ نداری
"ما دیگه باید از سایهی خودمونم بترسیم"
"میتونی برگردی به گذشتهات یا بمونی و زخمتو تبدیل به مدال کنی"
"یه روز از عمرم مونده باشه، زهرم رو میریزم"
" کوچیکترین خطا، جون عاطی رو به خطر میندازه"
"منو به حال خودم رها نکن"
من یه مُردهام، از مُرده انتظار رَحم نداشته باش...
مثل پرواز یک کلاغ در سیاهی
شاید بشه گذشته رو فراموش کرد اما تبعاتش یه عمر باهاته...
من خرخره باعث و بانیش رو مثل گرگ پاره میکنم...
"هیچ قدرتی توی جهان نمیتونه جلوی کسی که هدف داره رو بگیره؛ برو..."
به زندگی جدیدت خوش اومدی
دارم به یه راه گُنده فکر میکنم که باهاش برم بالا. من یه نفر نیستم، من دوهزارتا دردم...
مرا ببوس... برای آخرین بار تو را خدانگهدار... که میروم به سوی سرنوشت
جاوید هیچکس نیست و هیچ آمار و شناسنامه ای ندارد. اما تمامِ وجودِ اَبرا و همه ی کس و کارِ عاطی ست. جاوید راهی ندارد جز اینکه در عشق و زندگی یاغی باشد.